جدول جو
جدول جو

معنی پیمان کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پیمان کشیدن
(هََ)
پیمانه کشیدن. باده نوشیدن. صاحب آنندراج آرد که در شعر ذیل از محمد زمان راسخ:
ز سرها سجدۀ طاعت بریده
ز هر پیمانه پیمانی کشیده.
به معنی گرفته آمده و اما غریب است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پیمان کشیدن
پیمانه کشیدن شراب خوردن: ز سرها سجده طاعت بریده ز هر پیمانه پیمانی کشیده. (محمد زمان راسخ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیلان کشیدن
تصویر شیلان کشیدن
گستردن سفرۀ طعام
فرهنگ فارسی عمید
(صَ حَ / حِ بَ کَ دَ)
خویشتن را جمع کرده پس رفتن از برای جستن و این در گوسفند سرزن ظاهر است. (آنندراج). دورخیز کردن. خود راجمع کرده پس رفتن برای برجستن. (غیاث) :
گر سپند آسا ز آتش می گریزم دور نیست
میکشم میدان که خود را زود بر آتش زنم.
ملاعبداﷲ فیاض.
برگشته بختیهای ما میدان دولت میکشد
از کجکلاهی دم زند بختی که واژون میشود.
محسن تأثیر.
چون مصور صورت آن دست و چوگان می کشد
میرود از خویش و پندارم چو میدان می کشد.
محمدسعید اشرف
لغت نامه دهخدا
(خِ فِ وَ دَ / دِ کَ دَ)
اطعمه فراوان فراهم کردن دعوت عده کثیر یا عام را. عده کثیری را اطعام کردن. (یادداشت مؤلف). گستردن سفرۀ طعام. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). تکلف بسیار در مهمانی کردن. به مناسبت امور خیری از قبیل عروسی یا جشن و سروری نظیر ختنه سوران و ولیمۀ حج و نظایر آن با تشریفات بسیار از مهمانان پذیرائی کردن و مجلسی بسیار آراسته و باتکلف ساختن. (فرهنگ لغات عامیانه) ، صورت قابهای طعام را کشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
گر مسرفی به رنگ مصور ندیده است
بر طاق خانه اش زده شیلان کشیده است.
سلیم (از آنندراج).
، استفادۀ تام از مال و نعمتی کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شراب خوردن:
در عشق دل پیاله چو مستانه میکشد
در آتش است لاله و پیمانه میکشد.
سلیم
لغت نامه دهخدا
(اُ/اُمْ می بَ تَ)
رنج کشیدن. پرستاری و مواظبت کردن کسی یا چیزی. تعهد و مراقبت و دلسوزی کردن امری:
کشیدی همه ساله تیمار من
میان بسته بودی به هر کار من.
فردوسی.
کمند اندر افکند و بر زین کشید
نبد کس که تیمار رویین کشید.
فردوسی.
همه یاد دارید گفتار من
کشیدن بدین کار تیمار من.
فردوسی.
تیمار رعیت کشد و انده درویش
کایزد بدهاد او را جزانده و تیمار.
فرخی (از آنندراج).
سالاری باید بانام و حشمت که آنجا رود و غزو کند و خراجها بستاند چنانکه قاضی تیمارعمل ها و مالها می کشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 269).
جودش چو کندغارت درهای یتیم آور
کآخر نه یتیمان را تیمار کشد عدلش.
خاقانی.
شاهی که خلایق را تیمار کشد عدلش
گرد نقط عالم پرگار کشد عدلش.
خاقانی.
چند تیمار از این خرابه کشیم
آفتابی در آفتابه کشیم.
نظامی.
رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
صاحب آنندراج گوید: اگر بصلۀ ’بر’ باشد یعنی بر تن کسی کشیدن، بمعنی پوشانیدن بود چنانکه مولوی گوید:
چو پیراهن کشیدی بر تن او
شدی همراز باپیراهن او.
و اگر بصلۀ ’از’ باشد بمعنی برهنه کردن باشد
لغت نامه دهخدا
خود را جمع کرده پس رفتن از برای جستن (چنانکه گوسفند سر زن کند) : گر سپند آساز آتش میگریزم دور نیست میکشم میدان که خود را زود بر آتش زنم. (عبدالله فیاض)
فرهنگ لغت هوشیار
شراب خوردن باده نوشیدن: در عشقق دل پیاله چو مستانه میکشد درآتش است لاله و پیمانه میکشد. (سلیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراهن کشیدن
تصویر پیراهن کشیدن
پیراهن کشیدن بر تن کسی. پوشانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکار کشیدن
تصویر پیکار کشیدن
جدل کردن مجادله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیلان کشیدن
تصویر شیلان کشیدن
گستردن سفره طعام، استفاده تام از مال و نعمتی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
التّوتير
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
String
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
پرونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
মালা গাঁথা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
ร้อยสาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
kuunganisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
ipe dizmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
merangkai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
糸を通す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
להשחיל חוטים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
माला बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
infilare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
encordoar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
排成串
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
nawlekać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
нанизувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
aufreihen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
нанизывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ریسمان کشیدن
تصویر ریسمان کشیدن
ensartar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی